نوشته شده توسط : roya

هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد بیگانه ای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من
وای از این چشمی که می کاود نهان
روز و شب در چشم من راز مرا
گوش بر در مینهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا
گاه می پرسد که اندوهت ز چیست
فکرت آخر از چه رو آشفته است
بی سبب پنهان مکن این راز را
درد گنگی در نگاهت خفته است
گاه می نالد به نزد دیگران
کو دگر آن دختر دیروز نیست
آه آن خندان لب شاداب من
این زن افسرده مرموز نیست
گاه میکوشد که با جادوی عشق
ره به قلبم برده افسونم کند
گاه می خواهد که با فریاد خشم
زین حصار راز بیرونم کند
گاه میگوید که : کو ‚ آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو ؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو
من پریشان دیده می دوزم بر او
بی صدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمیدانم که اندوهم ز چیست
زیر لب گویم : چه خوش رفتم ز دست
همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بیگمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه آزار خویش
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقه زنجیر نیست
آه اینست آنچه می جستی به شوق
راز من راز نی دیوانه خو
راز موجودی که در فکرش نبود
ذره ای سودای نام و آبرو
راز موجودی که دیگر هیچ نیست
جز وجودی نفرت آور بهر تو
آه نیست آنچه رنجم میدهد
ورنه کی ترسم ز خشم و قهر تو

*فروغ فرخزاد*



:: برچسب‌ها: راز , من , فروغ , فرخزاد , عاشقانه , عکس , شعر , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 120
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 18 / 7 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

يه روز مثل يه چيکه بارون از کنارم گذشتي

اون روز هيچ وقت فکر نمي کردم يه روز تشنه مي مونم

و هر لحظه ارزوي تو رو مي کنم.

تند وتند تقويم را ورق ميزنم!به دنبال تاريخ آن روز عزيز!

اما پيدايش نمي کنم!خدايا مگر مي شود؟ما هر دو با هم آن روز را آن روز عزيز را توي

دفتر خاطرات مشترک دلمان علامت زديم و تو! خود خود تو با همان دستخط هميشگيت

بالاي صفحه نوشتي مهم!

نه خدايا!چطور ممکن است؟؟؟

همه ي عمر تمام تقويم ها را ورق مي زنم!فقط براي رسيدن به آن تاريخ.....

و هيچ وقت نمي فهمم که تو آن صفحه را چقدر بي رحمانه به دل آتش سپردي!

هيچ وقت....



:: برچسب‌ها: متن , عاشقانه , عکس , عاشقانه , عشق , هیچ , وقت ,
:: بازدید از این مطلب : 247
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 18 / 7 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya



سلام . دلم برات خیلی تنگ شده بود
پسرک از شادی تو پوست خود نمی گنجید...

راست میگفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش..دلش واسش یه ذره شده بود..

تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت

باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت:

داستان کامل در ادامه مطلب...



:: برچسب‌ها: داستان , عاشقانه , عشق , عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش

میکرد

اماپسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد



:: برچسب‌ها: داستان , عاشقانه , عشق , عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 372
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya


 

 

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو

 

 

صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد

 

 

روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت

 

 

مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد

 

 

هیچ کس اونو نمی دید

همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن
 

 

همه آدمایی که جفت جفت دور میز میشستن و با هم راز و نیاز می کردن فقط براشون شنیدن یه موسیقی مهم بود

 

 

از سکوت خوششون نمیومد
 
داستان کامل در ادامه ی مطلب...



:: برچسب‌ها: داستان , عاشقان , حس , عاشقی , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 314
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود..
همه تعجب کردند.

مرد گفت:من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.



:: برچسب‌ها: عشق , داستان عاشقانه , عشق , زیبا , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 392
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...



:: برچسب‌ها: زیارت , داستان , عاشقانه , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 293
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

یکی بود یکی نبود
یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت
اصلا نمیدونست عشق چیه عاشق به کی میگن
تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید
هرکی که میومد بهش میگفت من یکی رو دوست دارم بهش میگفت دوست داشتن و عاشقی
مال تو کتاب ها و فیلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی
 
داستان کامل در ادامه مطلب
 



:: برچسب‌ها: پسرک , بد بخت , داستان , شعر , عکس , عشق , عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

وقتی سرکلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد

داستان کامل در ادامه ی مطلب....



:: برچسب‌ها: عاشقانه , داستان , عشق , عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت

داستان کامل در ادامه ی مطلب...



:: برچسب‌ها: پسر , عاشق , عشق , داستان عاشقانه , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

داستان کامل در ادامه ی مطلب....



:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه , داستان غمگین , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

برام دعا کن عشق من همین روزا بمیرم...

آخه دارم از رفتنت بدجوری گُر می گیرم...
دعا کن که این نفس تموم شه تا سپیده...

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده...

این آخرین باره عزیز٬ دستامو محکم تر بگیر...

آخه تو که داری میری٬ به من نگو بمون نمیر...

گاهی بیا به باغ سبز٬ دَرِش به روت بازه هنوز...

من با تو سوختم نازنین باشه برو با من نسوز...

اگه یه روز برگشتی و گفتن فلانی مُرده...

بدون که زیرِ خاکِ سرد٬ حسِ نگاتو برده...

گریه نکن برای من...

قسمت ما همینه...
 



:: برچسب‌ها: شعر , برام , دعا , کن , عاشانه , عشق , عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم
 



:: برچسب‌ها: تا کجا , شعر , عشق , عاشقانه , عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

همسفر خسته ام از این همه راه

خسته از نای و نی و این همه اه

راه ، تکرار زمان است چرا

همسفر فاش بگو راز چرا

آری از ایینه ها نیست نشان

آن نشان های نهان نیست عیان

اندر این نبض زمان ، گیج منم

مات و مبهوت ِ دل ِ ریش منم

هوشیارم ز دل ِ خویش چرا

آن که مستم بکند ، نیست چرا

همسفر گرچه رهایم کردی

راست گو ، ره به کجا اوردی

نکند باز به من می خندی

زین که پروانه شدم می خندی

خنده کن تا که منم سوز شوم

بنواز تا که منم کوک شوم

ره به تنهایی من می گرید

همسفر ، باش ، دلم می گرید

خُنک ان روز که اندر پیش است

دل ِ زهر خورده ی من در نیش است

باش تا سایه ای بر من باشی

وین دل زخم ، تو ، مرهم باشی
 



:: برچسب‌ها: همسفر , شعر , عاشقانه , عشق , عکس , غمگین ,
:: بازدید از این مطلب : 399
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

چقدر دلم گرفته مثل شبای تاریک
چقدر دلم تنگ شده واسه نگاه نزدیک

چقدر تو بودی عزیز واسه دلم عزیزم
چرا نموندی که من دنیا رو پات بریزم

همه ترانه هامو هدیه دادم به چشمات
شاید دوباره دیدم لبخندو رو لبهات

نمیشه بی وجودت عشقو شناخت تو دنیا
حتی با خاطراتت نمیشه رفت به رویا

خسته شدم عزیزم از دوری نگاهت
خسته و دل شکسته موندم من چشم به راهت

 



:: برچسب‌ها: دلم , گرفته , شعر , عاشقانه , عکس , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت عزيز تر از جان کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

 



:: برچسب‌ها: شعر , عاشقانه , عکس , باران , غمگین , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 369
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 يادمان باشد از امروز جفايي نكنيم
گر كه در خويش شكستيم صدايي نكنيم

خود بتازيم به هر درد كه از دوست رسد
بهر بهبود ولي فكر دوايي نكنيم

جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم
شكوه از غير خطا هست،خطايي نكنيم

ياور خويش بدانيم خداياران را
جز به ياران خدا دوست وفايي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

گر كه دلتنگ از اين فصل غريبانه شديم
تا بهاران نرسيده ست هوايي نكنيم

گله هرگز نبود شيوه ي دلسوختگان
با غم خويش بسازيم و شفايي نكنيم

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم
وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نكنيم

پر پروانه شكستن هنر انسان نيست
گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم

و به هنگام نيايش سر سجاده ي عشق
جز براي دل محبوب دعايي نكنيم

مهرباني صفت بارز عشاق خداست
يادمان باشد از اين كار ابايي نكنيم



:: برچسب‌ها: یادمان , باشد , شعر , عاشقانه , عشق , عکس عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 259
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 

میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی
به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم
منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم
سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت
میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم
صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی

 



:: برچسب‌ها: عشق , عاشقانه , عکس , عکس عاشقانه , غم انگیز , دلتنگی ,
:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 

سالها رفت وهنوز
يک نفر نيست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها مي خواهي
صبح تا نيمه شب منتظري
همه جا مي نگري
گاهبا ماه سخن مي گويي
گاه با رهگذران
خبر گمشده اي مي جويي
راستي گمشده اتکيست؟کجاست؟
صدفي در دريا است؟
نوري از روزنه فرداهاست
يا خدايي است که ازروز ازل پنهان است؟

 



:: برچسب‌ها: پنجره , عشق , شعرومتن , عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

با شکستنت شکستم
عاشقم عاشقو خستم
پای تو موندمو ساختم
دل به هیچکسی نبستم
نه به عشقت نه به عشقم
قسم دروغ نخوردم
بازی بردرو باختم
به تو باختم و نبردم
وقت گریه هات دلم رو
به شب و شعله کشیدم
حقمو دادی و رفتی
من به هیچی نرسیدم
خیلی سخته دل بریدن
خیلی سادست دل شکستن
سخته عاشقونه موندن
دل به هیچکسی نبستن
چه عذابی که امروز
تورو دارم و ندارم
موندی تا ابد تو قلبم
اما رفتی از کنارم
 



:: برچسب‌ها: شکست , شکستن , عشق , دوستی , غمگین , عکس , عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
یادته اون عشق روزها یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه
آدما اخ آدمای روزگار
چی میمونه از شماها یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دورو خسته شدم
نمیخوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست

 



:: برچسب‌ها: عکس , عاشقانه , عشق , غم , غم انگیز , غمگین , شعر , آدما ,
:: بازدید از این مطلب : 267
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

سکوتت زيباست
اما گاهی اين سکوت انقدر طولانی میشه
که تصور می کنم ديگر نيستی تا جوابم رو بدی
کاش می تونستم دستاتت رو لمس کنم
و صدات رو بی آنکه چيزی بگی بشنوم
کاش می تونستم عشقت رو
از نگات بخونم
کاش . . .
اگه می دونستی که صدات نوازشگر روحمه
شايد اينقدر حبسش نمی کردی
کاش می دونستی
اما نمی دونی
نمی دونی که اکنون چقدر به تو محتاجم
و حالا دارم به جای خاليت می نگرم
و غرق در خيالات با تو بودن می شم وبه جای آروم گرفتن
بيشتر از پيش غمگين تر می شم
اشکهام سرازير می شه و مسير هر روزه شون رو طی می کنند
نمی دونم چی بگم شايد گفتن ديگه سودی نداشته باشه
ولی
بدون که صدات بسيار زيباتر از سکوتته ، ای بهترينم
اما افسوس
که نمی دونی و نمی خوای که بدونی
شايد . . .
بازم بايد عادت کرد
ولی
نمی دونستم
اينقدر زود از کنارم می ری
نمی دونستم
زود ازم دل می کنی و ميری
نازنينم
ای کاش با رفتنت غم دنيا رو تو سرم خراب نمی کردی
ای کاش می فهميدی که چقدر خاطره تو برام عزيزه
خوب تو که گفته بودی برای هميشه کنارم می مونی ؟
تو که گفتی می خوای عشقتو نثارم کنی ؟
ای کاش می دونستم قراره خيلی زود بشم يه دختر تنها

تمام آرزوم اين بود که
ای کاش هيچ وقت اسم تنهايی رو با خودم يدک نمی کشيدم
ولی حيف . . .
که آرزوها فقط يه آرزو هستند نه حقيقت
 



:: برچسب‌ها: عکس , شعر , عاشقانه , عشق , متن , غم , غمگین ,
:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 27 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

اولين ملاقات٬ ايستگاه اتوبوس بود.
ساعت هشت صبح.
من و اون تنها.
نشسته بود روی نيکت چوبی و چشاش خط کشيده بود به اسفالت داغ خيابون.
سير نگاش کردم.
هيچ توجهی به دور و برش نداشت.
ترکيب صورت گرد و رنگ پريدش با ابروهای هلالی و چشمای سياه يه ترکيب استثنايی بود.
يه نقاشی منحصر به فرد.
غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثير قرار داده بود.

برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب بروید...



:: برچسب‌ها: داستان , عشق , عکس عاشقانه , ملاقات , ,
:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 26 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 مضراب دل


تو جا در عرش اعلا داري اي عشق

خبر از راز دلها داري اي عشق

تو پاکي مثل مريم مثل رويا

دلي همرنگ دريا داري اي عشق

تو با من مثل خون من عجيني

جوا بي بي معما داري اي عشق

تو تسکيني براي هر دل زار

دواي خستگيها داري اي عشق

دلم مي سوزد از معناي انسان

تو زيبايي معنا داري اي عشق

بزرگي"بي نيازي"پرشکوهي

تو نور طور سينا داري اي عشق

بود نام تو مضراب دل من

تو نام بار الها داري اي
عشق



:: برچسب‌ها: شعر عاشقانه , عشق , دوستی , عکس عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 26 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

قلب تو پر بود از ماه و هزاران پنجره

ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب

طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است

آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست

پادشاه قصر قلبم حکمران با شکوه

ساده دل دادم ولی این دل بریدن ساده نیست



:: برچسب‌ها: عشق , عکس , عاشقانه , دل , بریدن , ساده , نیست ,
:: بازدید از این مطلب : 153
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 26 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

دوستت دارم چیست؟

دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن


دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری


دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحرگاه عشق


دوستت دارم از تمام وجودم،با احساس پر از محبت و عشق


دوستت دارم بیشتر از آن چه تصور می کنی


دوستت دارم چون چشمانت این حقيقت قلبم را باور دارد


دوستت دارم چون که یاری ام می کنی تا از این سیلاب زندگی


به راحتی عبور کنم و خودم را در دشت آرزوهایم همراه با تو ببینم


دوستت دارم فراتر از باور یک رویا و فراتر از باور یک حقیقت


دوستت دارم همچو مهتابی که شبهای تیره و تار را با حضورش


پر از روشنایی می کند


دوستت دارم...
 



:: برچسب‌ها: عشقانه , عشق , دوست دارم , معنی ,
:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 26 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

عطر باراندر کوير آرزو يم عطر باران مي رسد
سبزه قامت مي کشد بوي بهاران مي رسد

سايبان امن من مي آيد از شرق خيال
سبز و رنگين ، پر طراوت ، دست افشان مي رسد

ماه من مي تابد از ژرفاي شب هاي سياه
با نگاه شعله وارش در شبستان مي رسد

با حضور سبز او ديوار غم ريزد فرو
فصل پايان خيالات پريشان مي رسد

بر دل خاکستري ام مي نويسم نام او
باغ مي گردد دلم اين غصه پايان مي رسد

 



:: برچسب‌ها: باران , عکس , عاشقانه , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 281
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 26 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

 رميده
نمی دانم چه می خواهم خداي
به دنبال چه می گردم شــب و روز
چه می جـــويد نـــــــگاه خســـته من
چرا افسرده است اين قــــــــلب پرسوز
ز جمع آشنايان می گــريزم
به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگی ها
به بيمار دل خود می دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
بظاهر همدم و يكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پيرايه بستند
از اين مردم، كه تا شعرم شنيدند
برويم چون گلی خوشبو شكفتند
ولی آن دم كه در خلوت نشستند
مرا ديوانه ای بدنام گفتند
دل من، ای دل ديوانه من
كه می سوزی ازين بيگانگی ها
مكن ديگر ز دست غير فرياد
خدارا، بس كن اين ديوانگی ها



:: برچسب‌ها: فروغ فرخزاد , اشعار , عشق , عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 182
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 25 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : roya

ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم


واسه تو یه عمر اسیر تو کنجه این خونه بودیم


ما که رفتیم ولی این رسمه وفداری نبود


قصه ی چشمای تو واسه ما تکراری نبود


ما که رفتیم حالا تو میمونی و عشقه جدید


میدونم چند روز دیگه میشنوم جدا شدید


ما که رفتیم ولی مزده دستای ما این نبود


دله ما لایقه اینکه بندازیش زمین نبود


ما که رفتیم ولی کن قدرتو دونسته بودیم


بیشترم خواسته بودیم ولی نتونسته بودیم


ما که رفتیم ولی دل ندادیم به عشقه کاغذی


لااقل میومدی پیشم واسه خداحافظی.......


 



:: برچسب‌ها: عشق , love , عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 212
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 25 / 6 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد